هیچ

سلام

با شور و شوق دوباره وبلاگ نویسی رو شروع کردم ولی بعد چند پست یهو انگار تخلیه شدم و باز بی حوصله....و رفتم سرغ توئیتر و نوشته های یکی دو جمله ای...

تو این مدت بالاخره از رساله دکتریم دفاع کردم و یه باره پنج سال و نیمه بالاخره از روی دوشم برداشته شد...اما روز بعد دفاع وقتی دکتر خ جیمی ازم پرسید حس امروزت با دیروزت چه فرقی داره ؟ گفتم هیچ....مث همون شخصه که تو هواپیما بهش میگن چه حسی داری ؟ میگه هیچ!

خیلی حرفها تو این مدت پیش اومد خیلی اتفاقات افتاد..امیدوارم حسم بیاد و بنویسمشون...

نظرات 1 + ارسال نظر
نازلی شنبه 5 آبان 1397 ساعت 11:43

سلام .ااا هنوز نیومده داری میری؟
نمیهش که . نمیگذاریم

سلام بر نازلی عزیزم
باورت میشه بعد از دفاعم یهو خالی شدم؟
از صبح تا صبح روز بعد فقط به سقف زل میزنم...بی هیچ کاری..اون همه انرژی شور و شوق در من خشکیده....امیدوارم خودمو پیدا کنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.